شذرات

تاملات جمعی از دانش آموختگان رشته مدیریت دانشگاه امام صادق(ع) جهت اندیشه ورزی در موضوع اداره کشور به شیوه مدنظر شریعت اسلام

شذرات

تاملات جمعی از دانش آموختگان رشته مدیریت دانشگاه امام صادق(ع) جهت اندیشه ورزی در موضوع اداره کشور به شیوه مدنظر شریعت اسلام

به منظور توسعه اندیشه ورزی در موضوعات مدیریتی و بررسی ابعاد آن ناظر به شریعت اسلامی و توسعه الگوهای مدیریت اسلامی، یادداشت ها و تاملات برخی از دانش آموختگان دانشگاه امام صادق(ع) در این قالب ارائه می گردد.

آخرین نظرات

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۹
بهمن

گام هایی در حوزه بازاریابی اسلامی: الگوی تعامل در بازار (1)


یکی از ملزومات ضروری حیات اجتماعی که از آغاز زندگی دسته‌جمعی انسان همواره مطرح بوده است، مباحث مربوط به تجارت و کسب‌وکار است. با گذشت زمان و پیش‌رفت دانش و علوم بشری، نیازها و لوازم زندگی انسان تغییر یافته و مسائل جدیدی ظهور و بروز نموده است. تجارت نیز از این قاعده مستثنا نبوده و در طول زمان حالت‌های مختلفی را به خود دیده و پیچیده‌تر گشته است. این پیچیدگی سبب گسترده شدن دامنه‌ی آن و پیدایش مباحث جدیدی در حوزه‌ی تجارت شده است.


یکی از شاخه‌های مدیریت بازرگانی، گرایش بازاریابی و مباحث مرتبط به بازار می‌باشد. بازاریابی، علم مطالعه‌ی بازار است. افراد و عناصر مختلفی در بازار نقش دارند که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، مشتری است. اگرچه بازاریابی در گذشته، صرفاً مبتنی بر اندیشه تولیدمحوری و فروش بود، اما امروزه مهم‌ترین مسئله بازاریابی، مشتری‌محوری و چگونگی ارتباط با مشتری می‌باشد. به طوری که می‌توان اذعان کرد مشتری و مشتری محوری، تقریباً فصل مشترک تمام نظریات و مدل‌هایی جدیدی است که در عرصه‌ی مدیریت، خصوصاً در حوزه‌ی بازاریابی، مطرح می‌گردد.


گرایش به رویکرد مشتری‌مداری در بازاریابی، نه به جهت اهمیت قائل شدن به ارزش‌های انسانی، که عمدتاً بر محور سود و منفعت‌طلبی صاحبان سرمایه می‌باشد. هنر بازاریابی غربی، لعاب دادن به انگیزه‌های فردی و صرفاً مادی خویش از طریق طرح مباحثی همچون مسئولیت اجتماعی و با رنگ و بوی اخلاقی و معنوی می‌باشد. تغییر نگرش بازاریابی از محصول‌محوری به مشتری‌محوری و به تبع آن، اهمیت یافتن مباحث مربوط به ارتباط با مشتری، احترام به مشتری، رفتار مصرف‌کننده، رضایت مشتری و سایر مؤلفه‌های اخلاقی و انسانی، در همان هدف اولیه سرمایه‌داران که سود و منفعت‌طلبی است، ریشه دارد. درحالی‌که طبق آموزه‌های دینی، انسان دارای منزلت ویژه‌ای است که ذاتاً شایسته تکریم است:


«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً... » (مبارکه بقره، شریفه 30)


«و آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت...»


«فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ » (مبارکه حجر، شریفه 29؛ مبارکه ص، شریفه 72)


«پس وقتی آن‌ (انسان) را پرداختم و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده در افتید.»


 


در دین مبین اسلام، ارزش‌های والایی فراتر از انگیزه‌های مادی و منفعت‌طلبانه برای انسان وجود دارد.  به همین جهت، لازم است تا بازاریابی و مشتری مداری غربی بر مبنای آموزه‌های دینی در بوته‌ی نقد قرار گرفته و مبانی آن از منظر دینی مطرح گردد.


با اعتقاد به این که اسلام کامل‌ترین دین است، تأثیر آموزه‌های اخلاقی اسلام باید در فعالیت‌های روزانه مسلمانان مشاهده شود و همه‌ی عملیات اقتصادی اعم از تجارت و بازاریابی، در چارچوب تعالیم اسلامی قرار گیرد. این تعالیم از منابعی همچون قرآن و عترت نشئت می‌گیرد. در واﻗﻊ، دین مبین اﺳﻼم ﺑﺎ ادﻳﺎن دﻳﮕﺮ ﺗﻔﺎوﺗﻲ ﺑﺲ ﺑﺰرگ دارد. ﭼﻪ در ﻗﺮآن و ﭼﻪ در ﺗﻌﺎﻟﻴﻢ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم، ﻗﻮاﻧﻴﻦ و ﻣﻘﺮرات ﺧﺎﺻﻲ ﺑﺮای ﺗﺠﺎرت و کسب‌وکار ﺑﻴﺎن ﺷﺪه اﺳﺖ و خود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و برخی ائمه معصومین دیگر نیز به فعالیت بازرگانی و تجارت پرداخته‌اند. لذا ضروری به نظر می‌رسد که در خصوص یکی از بخش‌های زندگی انسان که به سبب شرایط زمانی نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار گردیده، تحقیق و تأمل نماییم.


از طرفی، به دلیل تفاوت بنیادین و مبنایی که میان نگرش رایج بر دانش بازاریابی و مشتری‌مداری با آموزه‌های دینی‌مان وجود دارد، تقلید محض و بهره‌گیری از اصول و قواعد ارائه شده توسط اندیشمندان غربی، نه تنها مشکل‌گشا نخواهد بود، بلکه به دلیل ناسازگاری با مبانی دینی، چالش‌های عمده‌ای را به بار می‌آورد که در نهایت منجر به هزینه‌های جبران‌ناپذیری می‌شود؛ هزینه‌هایی که می‌توان بخشی از آن را نیز هم‌اکنون در مسائل فرهنگی-اقتصادی مختلف، از جمله سبک زندگی مردم کشورمان مشاهده نماییم. ان شاءالله در یادداشت‌های بعدی این موضوع را پی خواهیم گرفت.


نویسنده یادداشت:

مهدی محمدی

دانش آموخته کارشناسی ارشد معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام

و دانشجوی دکتری مدیریت بازرگانی(گرایش مدیریت منابع انسانی)


۲۹
بهمن

تشکیلات؛ حلقه مفقوده انقلاب اسلامی


شاید بتوان بعد از گذشت سی و هفت سال از پیروزی انقلاب اسلامی، فراز و نشیب های گوناگونی را برای آن شمرد. این فراز و نشیب ها شامل حملات و هجمه­هایی بود که از سوی دشمنان انقلاب اسلامی به این جامعه و کشور می­شد و این جامعه باید در مقابل آن مقابله می­کرد و بر آن ها پیروز می‌شد. از جمله­ی آن‌ها می توان به حمله­ی نظامی اشاره کرد که منجر به هشت سال دفاع مقدس و در نهایت تقویت بنیه­ی دفاعی کشور شد، به طوری که برای تمامی جهانیان پرواضح است که هیچ کشوری به خود جرات فکر کردن به حمله نظامی به جمهوری اسلامی را نخواهد داد.

بحران دومی که انقلاب اسلامی با آن مواجه شد، نبود بصیرت و آگاهی بود. به نحوی که اندیشه­های لیبرال و غربی به راحتی خود را با انقلاب اسلامی و اندیشه آن مخلوط می­کردند و تولید اندیشه­های التقاطی­ می­کردند که این اندیشه­ها مردم را فریب می­داد و شناخت حق از باطل را دشوار می­کرد. که در نهایت منجر به غالب شدن تفکر دولت سازندگی با مشخصه­های خود و یا تفکر دولت اصلاحات با اندیشه­های خود شد. این بحران با معرفی اندیشه­های غربی و مبنای اومانیستی و الحادی آن و همچنین ترویج اندیشه­های انقلاب اسلامی، به خصوص ترویج اندیشه شهید مطهری، علامه طباطبایی و سایر اندیشمندان انقلاب اسلامی که توانسته­بودند اندیشه­ی اسلام ناب محمدیصلی­الله­علیه­وآله را در ساحات اجتماع وارد کنند و بسیاری از مسائل اجتماعی مثل نقش زن در جامعه، آزادی و حد و حدود آن و ... را حل کنند و در نهایت جمعی از نخبگان جامعه با ترویج اندیشه این بزرگان، جامعه را به حدی از بصیرت و اندیشه رساندند که اکنون کمتر کسی در بین جوانان حق جو و حق طلب پیدا می­شود که شبهات اندیشه­ای به انقلاب اسلامی وارد کند. از جمله اقدامات لازم برای این مهم می­توان از دوره­های طرح ولایت و غرب شناسی و والعصر و اندیشه­مطهر و ... نام برد.

بحران سومی که می­توان از آن به عنوان بحران انقلاب اسلامی نام برد و هم اکنون نیز انقلاب اسلامی تا حدی با آن گریبان گیر است، بحران کادرسازی و نبود نیروی انسانی متعهد و کارآمد بود. این بحران پس از روی کارآمدن دولت نهم و دهم که خود را همراه با اندیشه­ی انقلاب اسلامی معرفی می­کرد و دست خود را برای کمک تمامی یاران انقلاب اسلامی دراز کرد، شکل گرفت. آن موقع که پس از گذشت هشت سال از این دولت، بسیاری از مشکلات اداره­ی جامعه کماکان باقی بود و نیروهای انقلابی به دلایل مختلف توان حل این مسائل را نداشتند. این بحران هم­اکنون نیز جامعه را با خود درگیر کرده است، اما با گذشت حدود 12 سال از شروع دولت نهم، مجموعه­های مختلف انقلابی، خود را موظف به حل این بحران دانسته­اند و البته جناح مومن انقلابی نیز، به وضوح این بحران را درک کرده­اند و دیگر بهانه­ای برای امکان ظهور و بروز نداشتن ندارند و همگی نیک می­دانیم که اداره جامعه، دارای پیچیدگی­ها و سختی­های خاصی است، که افراد زبده و کارکرده­ای را می­طلبد که بتوانند این جامعه را اداره کنند. به گفته­ی بسیاری از بزرگان و شواهد موجود می­توان ادعا کرد که این بحران تا حد زیادی حل شده­است. یعنی انقلاب اسلامی هم اکنون دارای نیروی انسانی متعهد و کارآمدی است که می­توانند انقلاب اسلامی را به سمت اهداف آن هدایت کنند. اما می­توان به وضوح پیش­بینی کرد که اگر بار دیگر جناح مومن انقلابی، بر اداره­ی جامعه مسلط شوند، دچار اشکالات و مشکلات عمیقی خواهند شد که در نهایت منجر به عدم کارآمدی خواهد شد.

در واقع تمامی این بحران­ها در راستای اثبات عدم کارآمدی اسلام برای اداره­ی جامعه شکل گرفتند و جناح مومن انقلابی که وارثان این انقلاب بودند، این مطلب را به اثبات رساندند که اسلام ناب محمدیصلی­الله­علیه­وآله کارآمدی لازم برای اداره­ی یک جامعه را به نحو احسن دارد و همانطور که عدم کارآیی کمونیست در شوروی سابق اثبات شد و نیز عدم کارآیی لیبرالیست نیز در غرب به وضوح در حال عیان شدن است، باید ما نسخه­ای برای جایگزینی این دو نظام الحادی داشته باشیم. اما بحرانی که می­توان به وضوح پیش بینی کرد که با آن مواجه خواهیم شد، بحران عدم اتحاد و یکپارچگی خواهد بود. همانطور که در دهه اخیر در مسائل گوناگون از جمله انتخابات گذشته ریاست جمهوری و مجلس دیده شد، عدم اتحاد و یک صدایی امت حزب الله موجب شد تا مردمی که همراه این جمع و جامعه بودند، با آن­ها همراهی نکنند و در نهایت تلاش­ها هیچ کدام به ثمر نرسد.

بزرگان انقلاب اسلامی راه حل این بحران را تشکیلات نامگذاری کرده اند. که در یادداشت­های بعدی به تفصیل به آن خواهیم پرداخت.

«یک کار تشکیلاتی یک کار جمعی خصوصیتش این است که فرد باید خودش را در جمع حل کند، گم کند؛ که این گم کردن عین باز یافتن به نحو درست است. چیزی کم نمی‌شود از آدم، چیزها افزوده می شود. من مثال می‌زنم به آن لیوان آبی که داخل آن یک حبه قند را شما می‌اندازید. این حبه قند یک چیز مشخصی است، به قدر خودش شیرینی دارد. وقتی در (لیوان آب) انداختی، تمام است، یعنی یک دانه از این ذرات ریزی که زیر داندان می‌آمد و صدا می‌کرد و خودش را نشان می‌داد که هان! منم؛ یک دانه از اینها باقی نمی ماند، تمام حل می شود در آب.

در آنجایی که قبل از آن یا بعد از آن، ده حبه قند دیگر هم حل شده. اما به نظر شما از این حبه قند یک ذره اش از بین رفت؟ هیچ چیز از آن از بین نرفته است. این قند یک ذره کم نشد، بلکه یک خورده به آن زیاد شد. زیرا آن مقدار شیرینی که در این قند بود آن ریخته شد با شیرینی های دیگری که در قند های دیگر بود و در تمام اجزای این آب حل شد، سرایت پیدا کرد، چیزی هم از آن کم نشده، اما آن تشخص خودش را از دست داده، آن فردیت خودش را از دست داد؛ یک تشکیلات باید این جور باشد.. شکل کامل یک تشکیلات درست، این جوری است که فرد در جمع، حل بشود. این شکل درست تشکیلات است. البته کاری است در اصل آسان، اصلا انسان این جوری است، اما در تجربه و عمل ما که پنجاه سال در اختناق رضاخانی و محمدرضا خانی گذراندیم و اگر خود ما هم این پنجاه سال را با وجودمان لمس نکردیم، اما فرهنگش برای ما به ارث مانده است. ما بر اثر این تجربه طولانی حکومت مطلقه در ایران، در این پنجاه سال اخیر و البته در قبل از آن در 2500 سال اخیر، محکوم به نوعی فرد گرایی شدیم. البته شرقی ها کلا فرد گرایند، از قدیم تاریخ شرق، یک تاریخ فردگرایی است. هنر شرق، موسیقی شرق، آهنگ شرق، ورزش شرق، آهنگ دسته جمعی آن طرف ها هست، انجا نیست، ورزش دسته جمعی آنجا هست، اینجا ورزشش کشتی است، مثلا آنجا ورزشش والیبال است، فوتبال است مثلا هنرهای گذشته، موسیقی، آن آهنگ دسته جمعی و یک ارکستر مثلا با همه انواع و اقسام و یک آواز برآمده ی از چندین حنجزه یا چندین دست، این در هنر شرق نیست. اینها اگر هست خیلی کمیاب است. هر حال شرقی ها یک نوع فردگرایی در تاریخشان هست. اسلام البته درست، نقطه‌ی مقابل این عمل کرده است. اسلام همه چیز را جمعی دارد، حتی عبادت. می دانید عبادت یعنی شخصی‌ترین کار آدم، کار آدم با خدا که هیچ ارتباط به کارهای معمولی دنیوی و همکاری و تعاون ندارد دیگر، رابطه‌ای ست بین انسان؛ آن عبادت نوع نیایش و تقدیست را می‌گویم، نه مفهوم عام عبادت، همین عبادتی که در ذهن مردم هم بیشتر هست؛ این یک رابطه انسان است با خدا. همین را اسلام می گوید دسته‌جمعی انجام بدهید؛ نماز جماعت، حج و... به هر حال ما از این روح جمعی اسلام دور ماندیم.» (دغدغه‌های فرهنگی، صفحه 145؛ 59/3/2)

این یادداشت ادامه دارد...


نویسنده یادداشت:

سید مرتضی احمدزاده

دانش آموخته کارشناسی ارشد معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام



۲۴
بهمن



منطق سازمانی رشد


حل مسائل انقلاب اسلامی" مأموریتی است که بر عهده ی همه دلسوزان انقلاب است. این مأموریت در گستره ای از انگیزه و اندیشه تا عمل و اثر، دنبال می شود. سازمان های آموزشی و پژوهشی(دانشگاه ها و پژوهشگاه ها) هم به طور مستقیم و غیر مستقیم برای پیاده سازی این هدف(=حل مسائل) ایجاد و تأسیس شده و می شوند.

دانشگاه امام صادق(ع) به عنوان یکی از مراکز برآمده از انقلاب اسلامی، این مسیر و مقصد را دنبال کرده و می کند. از دل این فضا و طلب، مرکز رشد دانشگاه برای تقویت و تجهیز بهتر این جبهه و جریان تأسیس گردید.

این مرکز برای تحقق درست و دقیق تر این مأموریت، از مسأله« رشد انسان طالب حل این مسائل» ورود پیدا کرده است و در دورنمای خود، ارائه الگوی«سازمانی رشد دهنده و شکوفاساز انسان هایی که بتوانند مسائل انقلاب اسلامی را حل کنند»، دنبال می نماید؛ ارائه الگوی«سازمانی سازنده» که به سبب تمرکز بر رشد جمعی و خانوادگی، سازوکارهای ویژه ای را به وجود می آورد؛ سازوکاری که متکفل «رشد جمعی انسانی» است، ماهیتش،«فرهنگی» و روح حاکم بر فرهنگش، «گذشت و ایثار» است.

در رایج ترین و شناخته شده ترین سازوکار در سازمان های امروزی، یعنی در ساختار«بوروکراسی» با تکیه بر قوانین، روابط غیر شخصی، استانداردسازی کار، و در یک کلام تاکید بر «سازمان به مثابه ماشین تولید انبوه» موجب کاهش انعطاف سازمانی در طراحی فرآیندها و پاسخ های محیطی می شود.

پیگیری «حل مسأله انقلاب اسلامی» با تاکید و استفاده از این نوع سازمان ها، از دو جهت اصلی «ناکارآمد» است:

1. سازوکارها اصیل می شوند و نه انسان ها

2.حداقلی کردن افق آرمانی و تقلیل «روحیه‌ی جهادی» و «عمل انقلابی»

در مرکز رشد که اکنون هنوز در ابتدای مسیر مأموریتش قرار دارد، «انسان های مستعد» مأموریت مرکز رشد، جذب می شوند و سپس متناسب با فرآیند رشد، سازوکار آن از «پایین به بالا» طراحی می شود.

در منطق رشد، سازوکارها نه به واسطه‌ی قدرت پست و مقام، بلکه از روی اقناع و همراهی و همدلی به پیش می روند؛ در منطق رشد بایستی همه افراد در ساخت مرکز رشد، رشد یابند.

در منطق رشد افراد فرصتی برای مشارکت در ساخت مرکز رشد و بروز استعدادهای خود می یابند، و یا از تبیینی و دفاعی است که بایستی از عمل و نظر خود ارائه دهند و چنانچه در تبیین و اثبات عمل و نظر خود موفق شوند، موجب رشد دادن دیگری می شوند و چنانچه موفق نشوند و عمل و نظر خود را اصلاح نمایند، خود رشد می یابند.

زمانی شکل گیری سازوکار در مرکز از «پایین به بالا» معنا می یابد که یاران مرکز، هر یک در امری که سازوکاری خاص را ایجاب می کند، استقامت نمایند و عهده دار امری از امور شوند و این یعنی آنکه سازوکاری که در غایت برای «رشد» طراحی می شود، خود،«رشدآفرین» است.

در مرکز رشد سازوکاری طراحی شده است که خود این سازوکار، رشد آفرین است یعنی هر فرد با عهده دار شدن امری از امور مرکز درجه ای از «گذشت و انفاق» را از خود بروز می دهد که به نفع همه یاران مرکز می باشد که این در سازمان مرکز رشد یک نوع پشتیبانی و ستاد برای دیگران است.

در فرآیند رشد نیروی انسانی مرکز رشد دو رویکرد اصلی وجود دارد:

1فرآیند رشد «تدریجی» است.

2فرآیند رشد برای هر فرد «منحصر بفرد» می باشد.

اصول حاکم بر ساخت مرکز رشد عبارتند از:

1مرکز رشد محمل حل مسایل انقلاب اسلامی است؛ فرآیندی از فکر تا اثر را در برمی گیرد.

2رشد و تربیت، استادمحور است.

3 مرکز رشد انسان محور است نه ساختارمحور؛ خانواده محور است نه فردمحور.

4مرکز رشد در خدمت آرمان دانشگاه امام صادق(ع) مبنی بر "دانشگاه اسلامی مرجع" است.

5غایت هر عضو مرکز رشد، فهم منطق رشد و باز تولید آن است به گونه ای که خود رقم زننده ی یک مرکز رشد دیگر باشد.

6مرکز رشد پیش ساخته نیست و سازوکارهای آن با بروکراسی حداقلی، مبتنی بر خرد و اقدام جمعی و مسئولیت پذیری فرد فرد یاران، دایرمدار یک رهبر، شکل می گیرد.

7مرکز رشد مجموعه ای حمایتی برای ادای تکلیف است و نه سکوی پرشی برای فرصت طلبی.

8مرکز رشد مجموعه ای صرفاً علمی-اندیشه ای نیست، بلکه تربیتی-فرهنگی است، با صبغه کرامت اخلاقی، دین باوری، دین مداری و تقید.

🔹اصول هشتگانه ذکر شده- که با تعبیر کلی«منطق رشد» از آن یاد می شود- در حرکت تدریجی ساخت مرکز رشد و با کسب تجربه، آزمون و اصلاح می شود.

🔹منطق رشد همانند «بذری» است که زمان «کشت» آن، زمانی است که نیازی جدید در سازوکارهای مرکز رشد بروز می یابد. «داشت» آن، با همیاری تک تک یاران مرکز رشد است و «برداشت» آن، ظهور «نظامات مرکز رشد» است.

 

🔹آری، سازوکار سازمانی مرکز رشد، نه یک ساختار سازمانی، بلکه «نظام هولوگرافیک» است که همچون آیینه، هر خرده اش حقیقت را همانطور نشان می دهد که کل آیینه نشان می دهد.


نویسنده یادداشت:

جواد آزادی

دانش آموخته کارشناسی ارشد معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام

و دانشجوی دکتری مدیریت دولتی(گرایش خط مشی گذاری عمومی)