شذرات

تاملات جمعی از دانش آموختگان رشته مدیریت دانشگاه امام صادق(ع) جهت اندیشه ورزی در موضوع اداره کشور به شیوه مدنظر شریعت اسلام

شذرات

تاملات جمعی از دانش آموختگان رشته مدیریت دانشگاه امام صادق(ع) جهت اندیشه ورزی در موضوع اداره کشور به شیوه مدنظر شریعت اسلام

به منظور توسعه اندیشه ورزی در موضوعات مدیریتی و بررسی ابعاد آن ناظر به شریعت اسلامی و توسعه الگوهای مدیریت اسلامی، یادداشت ها و تاملات برخی از دانش آموختگان دانشگاه امام صادق(ع) در این قالب ارائه می گردد.

آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید مهدی سیدطباطبایی» ثبت شده است

۲۱
بهمن


در جستجوی مکتب مدیریت دولتی اسلامی(1)


در این سلسله یادداشت مسئله اصلی ما پرداختن به «مبادی» یکی از علوم مدون امروزی، ذیل علوم اجتماعی، تحت عنوان «مدیریت دولتی»  بر اساس نظرات اندیشمندان اسلامی است. «منظور از مبادی، گزاره¬هایی از رشته است که در خود آن علم بحث نمی¬شود و روش اصطیاد آن¬ها نیز با روش رشته سازگار نیست و روش فلسفی است.»

در واقع مبادی عبارت است از مجموعه¬ای از مفاهیم و گزاره¬ها که مبنای تعریف و استدلال¬آوری در خود علم می-شوند ولی این گزاره¬ها در خود آن علم، قابل اصطیاد نیستند. به عنوان مثال، در رشته¬ی ریاضی از مفهوم خط و نقطه در هندسه استفاده می¬شود اما اینکه حقیقتاً نقطه و خط چه هستند در خود ریاضی بحث نمی¬شود بلکه ریاضی این¬ها را به عنوان پیش¬فرض قبول کرده است و مطالب خود را بر آن بنا می¬کند. برخی از این مبادی¬ که بی¬واسطه، مربوط به آن حوزه مطالعاتی و پایه¬ی آن علم هستند، مبادی قریب و سایر مبادی که با واسطه در تعاریف و استدلال¬های آن رشته دخیل هستند، مبادی بعید نام دارند. (سیدی فرد, 1395). این موضوعات معمولا به «فلسفه مضاف» علوم مختلف شهرت دارند و از نیازها و استلزامات اصلی «علوم انسانی اسلامی» می¬باشند.

امام المسلمین، حضرت آیت الله العظمی خامنه¬ای در این رابطه می فرمایند: «فلسفه‌ى اسلامى... فقه اکبر است؛ پایه‌ى دین است؛ مبناى همه‌ى معارف دینى در ذهن و عمل خارجى انسان است؛... ما به رنسانس فلسفى یا واژگون کردن اساس فلسفه‌مان احتیاج نداریم. نقص فلسفه‌ى ما این نیست که ذهنى است - فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد - نقص فلسفه‌ى ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسى و اجتماعى ندارد.  فلسفه‌هاى غربى براى همه‌ى مسائل زندگى مردم، کم و بیش تکلیفى معیّن مى‌کند: سیستم اجتماعى را معیّن مى‌کند، سیستم سیاسى را معیّن مى‌کند، وضع حکومت را معیّن مى‌کند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن مى‌کند؛ اما فلسفه‌ى ما به‌طور کلّى در زمینه‌ى ذهنیّاتِ مجرّد باقى مى‌ماند و امتداد پیدا نمى‌کند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است؛... مى‌توان در مبانى موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّى را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، جریانهاى بسیار فیّاضى را در خارج از محیط ذهنیّت به‌وجود مى‌آورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن مى‌کند. دنبال اینها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آن‌گاه یک دستگاه فلسفى درست کنید.... ما نباید بگذاریم فلسفه به یک سلسله ذهنیّات مجرّد از معنویت و خدا و عرفان تبدیل شود. راهش هم تقویت فلسفه‌ى ملاّ صدراست؛ یعنى راهى که ملاّ صدرا آمده، راه درستى است. آن فلسفه است که انسان را وادار مى‌کند هفت سفر پیاده به حج برود و به همه‌ى زخارف دنیوى بى‌اعتنایى کند.... راه فلسفه باید راه تدیّن و افزایش ارتباط و اتّصال انسان به خدا باشد؛ این را باید در آموزش فلسفه، در تدوین کتاب فلسفى، در درس فلسفى و در انجمن فلسفه - همین که به آن اشاره شد - رعایت کرد.» (بیانات رهبر معظم انقلاب، 29/ 10/ 82)
بر این اساس وظیفه ی اصلی این پژوهش امتداد سیاسی-اجتماعی فلسفه صدرا، به سمت تعیین وضعیت «مدیریت دولتی» می باشد. البته برای تحریر بهتر محل نزاع، و جلوگیری از پرداختن به مباحث صرفا کلی، می
¬توان مبادی علوم را، به دو قسمت «مبادی قریب» و «مبادی بعید» تقسیم کرد. در این صورت، «مبادی قریب» شامل آن مقدماتی می شوند که مستقیما بر موضوع و مسائل علم موثرند. و «مبادی بعید» شامل همه¬ی مقدمات و پیش فرض هایی است که مبادی قریب بر آن¬ها استوار است. که در پژوهش حاضر تاکید اصلی بر «مبادی قریب» پژوهش می¬باشد.

در یک تقسیم رایج دیگر، «مبادی علم» را به «توصیفی»  و «هنجاری»  تقسیم می کنند. «مبادی توصیفی» علم به بحث پیرامون، «هست¬ها و نیست¬ها»؛ و «مبادی هنجاری» علم، در مورد «بایدها و نبایدها» علم در مقام «مبادی» و «پیش فرض»های آن علم بحث می کنند که به مبادی هنجاری یک علم، مباحث «ارزش شناختی»  گفته می شود و «مبادی توصیفی» علم را نیز می¬توان به مبادی «هستی شناختی»  و «معرفت شناختی»  تقسیم کرد. بر این اساس «مبادی قریب» یک علم شامل سه دسته گزاره اصلی می¬شود:
الف) گزاره های هستی شناختی

ب ) گزاره های معرفت شناختی

ج ) گزاره های ارزش شناختی

آیا مبادی فلسفه ارتباطی با مدیریت دولتی دارد؟

در ابتدا، با توجه به اینکه مبادی نظری رشته¬ی مدیریت لااقل در مقایسه با رشته¬های علمی دیگر- بسیار ضعیف و کم حجم است ، و در نگاه اول، شاید برای برخی خوانندگان هیچ ارتباطی بین این دو برقرار نشود، نیاز است کمی در مورد ارتباط فلسفه و مدیریت توضیح داده شود.
کریستوفر هادکینسون
  -یکی از معدود افرادی که در زمینه فلسفه¬ی مدیریت دولتی قلم زده است- در این مورد می¬نویسد:

مدیریت دولتی، فلسفه¬ی در کنش  است. ... مدیریت دولتی، فعالیتی بسیار کلی است؛ و حداقل آن کاری که در تدوین اهداف انجام می‌شود -خصوصا هدف جمعی که در سازمان‌ها اجرا می‌شوند- «فلسفی» است.

... {مدیریت دولتی}، {مدیریت} را نیز در بر می‌گیرد، و این دو باهم طیفی از تجربیات، رفتارها و کنش‌ها را شکل می‌دهند که گستره‌ای از مسائل ذهنی و ارزشی تا عینی و مکانیکی را شامل می‌شود. در این طیف اداره به مسائل کیفی‌تر و «سیاسی» تر و مدیریت به مسائل کمی‌تر و «کاربردی» تر باز می‌گردد. این گونه فهم می‌شود که هر دو جنبه با نقش اجرایی ترکیب شده‌اند. خلاصه اینکه، اداره، کلان نگری  است.
این همان دسته از فعالیت‌هایی است که به عبارت دیگر به مثابه خط
¬مشی¬گذاری شناخته می¬شوند، که اهدافِ یک مجموعه یا سازمان (و ابزار ضمنی‌اش) را مشخص می‌کند. چه آگاهانه این مطلب را درک کنیم یا نکنیم، فعالیتِ تدوینِ اهداف، برای خود یا دیگران، فلسفه ورزیدن  است. اهداف -که بر مبنای فلسفه بوجود می‌آیند یا از آن نشئت می‌گیرند- در قلب فرآیند اداره جای دارند؛ و در جدیدترین تحلیل، سازمان‌ها «صورت‌ها» یا بسته‌هایی از ارزش‌ها (غایات، اهداف، آرمان¬ها، منظورها)  را نشان می‌دهند، که در پوششی از اراده‌ی اداره و مهارت مدیریتی، کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند. صرف این معنی، ممکن است فاشیستی  تلقی شود. ادراک هوشمندانه و فهم عمومی از این نظامِ پیچیده‌ی ارزشِ سازمانی، ممکن است حقیقتاً باعث سردرگمی، ابهام و حتی کج فهمی شود. خود این نظام، ممکن است همراه با یا بدون سازمان به نحو مختلفی درک شود. با این حال امتیاز ویژه  اداره، در تدوین، بازتدوین و مدل‌سازی اهداف و ارزش‌ها، در سراسر چرخه حیات سازمان، باقی می¬ماند. دولتمردان، متخصصان کلان نگری هستند. (Hodgkinson, 1996, pp. 6,7)

و در صفحات بعدی اضافه می کند که:

برای دولتمردان، فلسفه به معنای خط‌مشی نیز هست؛ یعنی، تدوین و اجرای خط‌مشی نمی‌تواند بدون فکر و ایده قبلی  انجام پذیرد. هر فرد خط‌مشی‌گذاری، پیش‌داوری‌ها و تمایلات قبلی خود را روی میز می‌گذارد. ... هر تصمیمی شامل ارزش‌هاست و هر فرد تصمیم‌گیری برای خود یک مجموعه‌ی ارزشی پیشینی  مجسم می‌کند. وقتی خط‌مشی‌ها شکل می‌گیرد، یا به عبارت دیگر، زمانی‌که فلسفه سازمانی ایجاد می‌شود، آنچه اتفاق می¬افتد آن است که یک سناریو واقعی با ثبات منطقی و دقت تجربی بیش‌تر یا کمتر برای خط‌مشی‌گذاران بازنمایی می‌شود. ... بنابراین، دستورالعمل‌ها، از طریق فرایندهای پیچیده و نامحسوس هم، مانند سازوکارهای ساده و مستقیم، برخورد و تعامل می‌کنند؛ و اهداف، منظورها، اهداف معین و آرمان¬های سازمان، از طریق گفتگو، مجادله و زور ، تدوین می‌شود. مجموعه‌ی ارزش¬های واقعی سازمانی فارغ از نحوه تدوین، بیان و فصاحتی  که در آن رعایت شده است- ترجمان فلسفه¬ی این¬جهانی و روزمره¬ای است که از طریق فرایندهای مدیریت، به واقعیت¬ها و وقایع هرروزِ روزِ دنیا تبدیل می¬شود. (Hodgkinson, 1996, p. 11)
هادکینسون با بسط معنای فلسفه، جزییات بیشتری از ارتباط فلسفه و مدیریت دولتی را باز می کند:
فلسفه، به عنوان رشته‌ی مطالعاتی، به طور فنی و مرسوم به هستی‌شناسی ، معرفت‌شناسی ، و ارزش‌شناسی
  تقسیم می‌شود. هستی‌شناسی یا متافیزیک(مابعدالطبیعه) با ماهیت واقعیت و بودن سر و کار دارد. پرسش راهنما در این شاخه این است که: واقعیت چیست؟ ... بین دو افراط و تفریط، تنوعی گران¬بار از هستی‌شناسی‌ها قرار دارد، که هر یک، تفسیر و نظام اعتقادی ملازم خودش را دارد. برخی از این تفاسیر، مستقیماً بر سازمان و اداره تأثیر گذارند، که سزاوار است بعداً به آن توجه کنیم. خلاصه ، جنبه متافیزیک فلسفه که توصیف شد، ممکن است در نگاه اول، هنوز هم از جهانِ کنش اداری  بسیار دور به نظر برسد؛ اگر فقط این دلیل را که آیین و هستی‌شناسی، زمینه‌ی مشترکی را فراهم می‌کند، داشته باشیم (در حقیقت آن‌ها با یکدیگر همزیست هستند)؛ اینکه این شاخه از فلسفه از طریق شخصِ دولتمرد بر کنش‌ها تأثیر می‌گذارد، به سادگی فهم می‌شود.

معرفت¬شناسی بر خلاف متافیزیک(مابعدالطبیعه)، به خاطر سؤالات کنترل کننده¬ی «چه چیزی درست است؟» و «از کجا می‌فهمی؟» مورد توجه فوری قرار گرفته و به دولتمردان مربوط می¬شود. هر دو سؤال، جزو دغدغه¬های روزانه مدیران اجرایی است... معرفت¬شناسی یا دانشِ دانستن همان قدر که به توسعه ساختار فنی منطق منجر شده¬است، به توسعه گستره‌ی رشته‌ی روانشناسی و روانشناسی اجتماعی نیز منجر می‌شود. تمام بخش‌های این دانش برای خط‌مشی‌گذاری، تحلیل خط‌مشی و اجرای‌خط‌مشی ضروری است... منطق تنها زیرمجوعه‌ای از فلسفه¬ی مرسوم نیست، بلکه اساس اجرا و اصلی‌ترین ابزار است. منطق در فرآیند کارش در ارزیابی و سنجش احتجاجات، خط‌مشی‌ها، پیشنهادیه‌ها و ارائه‌ها وارد می‌شود. یک مدیر اجرایی به طور مستمر موظف است تا تمام مغالطات و خطاهای پروژه‌ها، برنامه‌ها و طرح‌ها را کنترل کند.

آخرین، و برای ما بزرگترین، بخش از فلسفه مرسوم ارزش‌شناسی است. این شاخه، مطالعه‌ی ارزش، اخلاق و زیبایی‌شناسی‌ای است که از این سؤالات ریشه‌ای رهنمون می‌شود: چه چیزی خوب است؟ چه چیزی درست است؟ چه چیزی ظریف و زیباست؟ این سؤالات مستقیماً هنر اخلاقی اداره را بنا می‌کند ... در شرایط کنونی اینگونه می‌توان اذعان کرد که ظهور ارزش‌ها، باوراندن آنها از طریق کنش همکارانه، رفع تضادهای موجود در فرایند اداره، مذاکرات و بازداریِ از آن‌ها در عرصه سیاسی سازمان و محیط اطراف؛ دل مشغولی  هر روز و هر ساعت مدیران اجرایی است.

البته، این وظیفه بازاندیشانه، تحلیلی، -که در فلسفه مرسوم تجلی یافته- در سوی دیگرِ مصاف‌های روزانه، تصمیم‌گیری‌های ماهرانه، تلاطم و آشفتگی‌ها، و واقعیات مؤثر بر کنش سازمانی قرار دارد. با این وجود، آنچه که فلسفه آکادمیک از طریق تبیین ماهیت و منابع اخلاق، یا از طریق ترکیب یافته‌های علوم اجتماعی و رفتاری درباره ماهیت ارزش‌ها، می‌تواند انجام دهد، ارتباط مستقیمی با اداره دارد. ارتباط بسیار کمی که بین این دو عرصه¬ی گفتمان اتفاق می‌افتد، هم جای شگفتی دارد و هم جای حسرت. (Hodgkinson, 1996, pp. 8-11)
ادامه دارد...


نویسنده یادداشت:

سید مهدی سیدطباطبایی

دانش آموخته کارشناسی ارشد معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام

و دانشجوی دکتری مدیریت دولتی(گرایش خط مشی گذاری عمومی)

 

۲۴
تیر

در جستجوی مکتب مدیریت دولتی اسلامی(1)

در این سلسله یادداشت مسئله اصلی ما پرداختن به «مبادی» یکی از علوم مدون امروزی، ذیل علوم اجتماعی، تحت عنوان «مدیریت دولتی»

[1] بر اساس نظرات اندیشمندان اسلامی است. «منظور از مبادی، گزاره­هایی از رشته است که در خود آن علم بحث نمی­شود و روش اصطیاد آن­ها نیز با روش رشته سازگار نیست و روش فلسفی است.»

در واقع مبادی عبارت است از مجموعه­ای از مفاهیم و گزاره­ها که مبنای تعریف و استدلال­آوری در خود علم می­شوند ولی این گزاره­ها در خود آن علم، قابل اصطیاد نیستند. به عنوان مثال، در رشته­ی ریاضی از مفهوم خط و نقطه در هندسه استفاده می­شود اما اینکه حقیقتاً نقطه و خط چه هستند در خود ریاضی بحث نمی­شود بلکه ریاضی این­ها را به عنوان پیش­فرض قبول کرده است و مطالب خود را بر آن بنا می­کند. برخی از این مبادی­ که بی­واسطه، مربوط به آن حوزه مطالعاتی و پایه­ی آن علم هستند، مبادی قریب و سایر مبادی که با واسطه در تعاریف و استدلال­های آن رشته دخیل هستند، مبادی بعید نام دارند. (سیدی فرد, 1395). این موضوعات معمولا به «فلسفه مضاف» علوم مختلف شهرت دارند و از نیازها و استلزامات اصلی «علوم انسانی اسلامی» می­باشند.

امام المسلمین، حضرت آیت الله العظمی خامنه­ای در این رابطه می فرمایند: «فلسفه‌ى اسلامى... فقه اکبر است؛ پایه‌ى دین است؛ مبناى همه‌ى معارف دینى در ذهن و عمل خارجى انسان است؛... ما به رنسانس فلسفى یا واژگون کردن اساس فلسفه‌مان احتیاج نداریم. نقص فلسفه‌ى ما این نیست که ذهنى است - فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد - نقص فلسفه‌ى ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسى و اجتماعى ندارد.  فلسفه‌هاى غربى براى همه‌ى مسائل زندگى مردم، کم و بیش تکلیفى معیّن مى‌کند: سیستم اجتماعى را معیّن مى‌کند، سیستم سیاسى را معیّن مى‌کند، وضع حکومت را معیّن مى‌کند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن مى‌کند؛ اما فلسفه‌ى ما به‌طور کلّى در زمینه‌ى ذهنیّاتِ مجرّد باقى مى‌ماند و امتداد پیدا نمى‌کند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است؛... مى‌توان در مبانى موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّى را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، جریانهاى بسیار فیّاضى را در خارج از محیط ذهنیّت به‌وجود مى‌آورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن مى‌کند. دنبال اینها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آن‌گاه یک دستگاه فلسفى درست کنید.... ما نباید بگذاریم فلسفه به یک سلسله ذهنیّات مجرّد از معنویت و خدا و عرفان تبدیل شود. راهش هم تقویت فلسفه‌ى ملاّ صدراست؛ یعنى راهى که ملاّ صدرا آمده، راه درستى است. آن فلسفه است که انسان را وادار مى‌کند هفت سفر پیاده به حج برود و به همه‌ى زخارف دنیوى بى‌اعتنایى کند.... راه فلسفه باید راه تدیّن و افزایش ارتباط و اتّصال انسان به خدا باشد؛ این را باید در آموزش فلسفه، در تدوین کتاب فلسفى، در درس فلسفى و در انجمن فلسفه - همین که به آن اشاره شد - رعایت کرد.» (بیانات رهبر معظم انقلاب، 29/ 10/ 82)

بر این اساس وظیفه ی اصلی این پژوهش امتداد سیاسی-اجتماعی فلسفه صدرا، به سمت تعیین وضعیت «مدیریت دولتی» می باشد. البته برای تحریر بهتر محل نزاع، و جلوگیری از پرداختن به مباحث صرفا کلی، می­توان مبادی علوم را، به دو قسمت «مبادی قریب» و «مبادی بعید» تقسیم کرد. در این صورت، «مبادی قریب» شامل آن مقدماتی می شوند که مستقیما بر موضوع و مسائل علم موثرند. و «مبادی بعید» شامل همه­ی مقدمات و پیش فرض هایی است که مبادی قریب بر آن­ها استوار است. که در پژوهش حاضر تاکید اصلی بر «مبادی قریب» پژوهش می­باشد.

در یک تقسیم رایج دیگر، «مبادی علم» را به «توصیفی»[2] و «هنجاری»[3] تقسیم می کنند. «مبادی توصیفی» علم به بحث پیرامون، «هست­ها و نیست­ها»؛ و «مبادی هنجاری» علم، در مورد «بایدها و نبایدها» علم در مقام «مبادی» و «پیش فرض»های آن علم بحث می کنند که به مبادی هنجاری یک علم، مباحث «ارزش شناختی»[4] گفته می شود و «مبادی توصیفی» علم را نیز می­توان به مبادی «هستی شناختی»[5] و «معرفت شناختی»[6] تقسیم کرد. بر این اساس «مبادی قریب» یک علم شامل سه دسته گزاره اصلی می­شود:

الف) گزاره های هستی شناختی

ب ) گزاره های معرفت شناختی

ج ) گزاره های ارزش شناختی

در نمودار ذیل، خلاصه­ای از روابط بین مفاهیم توضیح داده شده در بالا، آمده است:

 

آیا مبادی فلسفه ارتباطی با مدیریت دولتی دارد؟

در ابتدا، با توجه به اینکه مبادی نظری رشته­ی مدیریت لااقل در مقایسه با رشته­های علمی دیگر- بسیار ضعیف و کم حجم است[7]، و در نگاه اول، شاید برای برخی خوانندگان هیچ ارتباطی بین این دو برقرار نشود، نیاز است کمی در مورد ارتباط فلسفه و مدیریت توضیح داده شود.

کریستوفر هادکینسون[8] -یکی از معدود افرادی که در زمینه فلسفه­ی مدیریت دولتی قلم زده است- در این مورد می­نویسد:

مدیریت دولتی، فلسفه­ی در کنش[9] است. ... مدیریت دولتی، فعالیتی بسیار کلی است؛ و حداقل آن کاری که در تدوین اهداف انجام می‌شود -خصوصا هدف جمعی که در سازمان‌ها اجرا می‌شوند- «فلسفی» است.

... {مدیریت دولتی}، {مدیریت} را نیز در بر می‌گیرد، و این دو باهم طیفی از تجربیات، رفتارها و کنش‌ها را شکل می‌دهند که گستره‌ای از مسائل ذهنی و ارزشی تا عینی و مکانیکی را شامل می‌شود. در این طیف اداره به مسائل کیفی‌تر و «سیاسی» تر و مدیریت به مسائل کمی‌تر و «کاربردی» تر باز می‌گردد. این گونه فهم می‌شود که هر دو جنبه با نقش اجرایی ترکیب شده‌اند. خلاصه اینکه، اداره، کلان نگری[10] است.

این همان دسته از فعالیت‌هایی است که به عبارت دیگر به مثابه خط­مشی­گذاری شناخته می­شوند، که اهدافِ یک مجموعه یا سازمان (و ابزار ضمنی‌اش) را مشخص می‌کند. چه آگاهانه این مطلب را درک کنیم یا نکنیم، فعالیتِ تدوینِ اهداف، برای خود یا دیگران، فلسفه ورزیدن[11] است. اهداف -که بر مبنای فلسفه بوجود می‌آیند یا از آن نشئت می‌گیرند- در قلب فرآیند اداره جای دارند؛ و در جدیدترین تحلیل، سازمان‌ها «صورت‌ها» یا بسته‌هایی از ارزش‌ها (غایات، اهداف، آرمان­ها، منظورها)[12] را نشان می‌دهند، که در پوششی از اراده‌ی اداره و مهارت مدیریتی، کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند. صرف این معنی، ممکن است فاشیستی[13] تلقی شود. ادراک هوشمندانه و فهم عمومی از این نظامِ پیچیده‌ی ارزشِ سازمانی، ممکن است حقیقتاً باعث سردرگمی، ابهام و حتی کج فهمی شود. خود این نظام، ممکن است همراه با یا بدون سازمان به نحو مختلفی درک شود. با این حال امتیاز ویژه[14] اداره، در تدوین، بازتدوین و مدل‌سازی اهداف و ارزش‌ها، در سراسر چرخه حیات سازمان، باقی می­ماند. دولتمردان، متخصصان کلان نگری هستند. (Hodgkinson, 1996, pp. 6,7)

و در صفحات بعدی اضافه می کند که:

برای دولتمردان، فلسفه به معنای خط‌مشی نیز هست؛ یعنی، تدوین و اجرای خط‌مشی نمی‌تواند بدون فکر و ایده قبلی[15] انجام پذیرد. هر فرد خط‌مشی‌گذاری، پیش‌داوری‌ها و تمایلات قبلی خود را روی میز می‌گذارد. ... هر تصمیمی شامل ارزش‌هاست و هر فرد تصمیم‌گیری برای خود یک مجموعه‌ی ارزشی پیشینی[16] مجسم می‌کند. وقتی خط‌مشی‌ها شکل می‌گیرد، یا به عبارت دیگر، زمانی‌که فلسفه سازمانی ایجاد می‌شود، آنچه اتفاق می­افتد آن است که یک سناریو واقعی با ثبات منطقی و دقت تجربی بیش‌تر یا کمتر برای خط‌مشی‌گذاران بازنمایی می‌شود. ... بنابراین، دستورالعمل‌ها، از طریق فرایندهای پیچیده و نامحسوس هم، مانند سازوکارهای ساده و مستقیم، برخورد و تعامل می‌کنند؛ و اهداف، منظورها، اهداف معین و آرمان­های سازمان، از طریق گفتگو، مجادله و زور[17]، تدوین می‌شود. مجموعه‌ی ارزش­های واقعی سازمانی فارغ از نحوه تدوین، بیان و فصاحتی[18] که در آن رعایت شده است- ترجمان فلسفه­ی این­جهانی و روزمره­ای است که از طریق فرایندهای مدیریت، به واقعیت­ها و وقایع هرروزِ روزِ دنیا تبدیل می­شود. (Hodgkinson, 1996, p. 11)

هادکینسون با بسط معنای فلسفه، جزییات بیشتری از ارتباط فلسفه و مدیریت دولتی را باز می کند:

فلسفه، به عنوان رشته‌ی مطالعاتی، به طور فنی و مرسوم به هستی‌شناسی[19]، معرفت‌شناسی[20]، و ارزش‌شناسی[21] تقسیم می‌شود. هستی‌شناسی یا متافیزیک(مابعدالطبیعه) با ماهیت واقعیت و بودن سر و کار دارد. پرسش راهنما در این شاخه این است که: واقعیت چیست؟ ... بین دو افراط و تفریط، تنوعی گران­بار از هستی‌شناسی‌ها قرار دارد، که هر یک، تفسیر و نظام اعتقادی ملازم خودش را دارد. برخی از این تفاسیر، مستقیماً بر سازمان و اداره تأثیر گذارند، که سزاوار است بعداً به آن توجه کنیم. خلاصه[22]، جنبه متافیزیک فلسفه که توصیف شد، ممکن است در نگاه اول، هنوز هم از جهانِ کنش اداری[23] بسیار دور به نظر برسد؛ اگر فقط این دلیل را که آیین و هستی‌شناسی، زمینه‌ی مشترکی را فراهم می‌کند، داشته باشیم (در حقیقت آن‌ها با یکدیگر همزیست هستند)؛ اینکه این شاخه از فلسفه از طریق شخصِ دولتمرد بر کنش‌ها تأثیر می‌گذارد، به سادگی فهم می‌شود.

معرفت­شناسی بر خلاف متافیزیک(مابعدالطبیعه)، به خاطر سؤالات کنترل کننده­ی «چه چیزی درست است؟» و «از کجا می‌فهمی؟» مورد توجه فوری قرار گرفته و به دولتمردان مربوط می­شود. هر دو سؤال، جزو دغدغه­های روزانه مدیران اجرایی است... معرفت­شناسی یا دانشِ دانستن همان قدر که به توسعه ساختار فنی منطق منجر شده­است، به توسعه گستره‌ی رشته‌ی روانشناسی و روانشناسی اجتماعی نیز منجر می‌شود. تمام بخش‌های این دانش برای خط‌مشی‌گذاری، تحلیل خط‌مشی و اجرای‌خط‌مشی ضروری است... منطق تنها زیرمجوعه‌ای از فلسفه­ی مرسوم نیست، بلکه اساس اجرا و اصلی‌ترین ابزار است. منطق در فرآیند کارش در ارزیابی و سنجش احتجاجات، خط‌مشی‌ها، پیشنهادیه‌ها و ارائه‌ها وارد می‌شود. یک مدیر اجرایی به طور مستمر موظف است تا تمام مغالطات و خطاهای پروژه‌ها، برنامه‌ها و طرح‌ها را کنترل کند.

آخرین، و برای ما بزرگترین، بخش از فلسفه مرسوم ارزش‌شناسی است. این شاخه، مطالعه‌ی ارزش، اخلاق و زیبایی‌شناسی‌ای است که از این سؤالات ریشه‌ای رهنمون می‌شود: چه چیزی خوب است؟ چه چیزی درست است؟ چه چیزی ظریف و زیباست؟ این سؤالات مستقیماً هنر اخلاقی اداره را بنا می‌کند ... در شرایط کنونی اینگونه می‌توان اذعان کرد که ظهور ارزش‌ها، باوراندن آنها از طریق کنش همکارانه، رفع تضادهای موجود در فرایند اداره، مذاکرات و بازداریِ از آن‌ها در عرصه سیاسی سازمان و محیط اطراف؛ دل مشغولی[24] هر روز و هر ساعت مدیران اجرایی است.

البته، این وظیفه بازاندیشانه، تحلیلی، -که در فلسفه مرسوم تجلی یافته- در سوی دیگرِ مصاف‌های روزانه، تصمیم‌گیری‌های ماهرانه، تلاطم و آشفتگی‌ها، و واقعیات مؤثر بر کنش سازمانی قرار دارد. با این وجود، آنچه که فلسفه آکادمیک از طریق تبیین ماهیت و منابع اخلاق، یا از طریق ترکیب یافته‌های علوم اجتماعی و رفتاری درباره ماهیت ارزش‌ها، می‌تواند انجام دهد، ارتباط مستقیمی با اداره دارد. ارتباط بسیار کمی که بین این دو عرصه­ی گفتمان اتفاق می‌افتد، هم جای شگفتی دارد و هم جای حسرت. (Hodgkinson, 1996, pp. 8-11)

ادامه دارد

نویسنده یادداشت:

سید مهدی سیدطباطبایی

دانش آموخته کارشناسی ارشد معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام

و دانشجوی دکتری مدیریت دولتی(گرایش خط مشی گذاری عمومی)



[1] Public Administration

[2] Descriptive

[3] Normative

[4] Axiology

[5] Ontology

[6] Epistemology

[7] پژوهش­های فلسفه­ی اداره­ی دولت بسیار اندک اند و در واقع به لحاظ مقدار، وقتی با زیرمجموعه­های دیگر رشته همچون فلسفه علم، فلسفه دین و حتی فلسفه ورزش، مقایسه می­شود، بسیار ناچیز به نظر می­رسد. البته پژوهش­های نظریه سیاسی -مانند تحلیل­های نظام اداری و روانشناسی اجتماعی البته با گرایشات عمومی- بسیار فراوانند. {این پژوهش­ها} با استثنائات کم و زیادی، بیشتر منجر به پراکندگی بدنه­ی دانش می شود تا انسجام آن؛ مثل تفکیک بین ارزش و حقیقت، و یا کناره­گیری عقل در یاری دانش، مخصوصا در اشکال فنی یا تجربی.

[8] Christopher Hodgkinson

[9] Philosophy-in-action

[10] Generalism

[11] Do philosophy

[12] Ends, purposes, goals, aims

[13] Fascistic- باید توضیح بدیم که چرا تشبیه کرده به فاشیسم

[14] Prerogative

[15] Tabula rasa- لوح سفید

[16] a priori

[17] Power

[18] Formulation or verbalization or rhetoric

[19] Ontology

[20] Epistemology

[21] Axiology

[22] Tout court- اصطلاحی فرانسوی به معنی: short/ simply

[23] Administrative action

[24] Preoccupation


۱۶
فروردين

آیا اسلام در مورد نحوه اجرا و تحقق خط مشی نیز نظر دارد؟

اسلام هم در «تدوین خط مشی» نظر دارد و چارچوب آن را مشخص می کند و هم در «استقرار و تحقق خط مشی»؛ و آن قسمتی از اسلام که باید برای بسط «تحقق» خط مشی در پی آن باشیم. «فقه» و احکام شرعی اسلام است.

            توضیح آنکه علمای اسلامی در تبیین مراتب عقل، خیال و عمل فرد انسان و مراتب علم، فرهنگ و تمدن در جامعه ی اسلامی علوم سه گانه، فلسفه و حکمت، اخلاق و فقه را تطبیق داده اند. و حدیث مشهور العلم ثلاثه را مبنایی بر این تقسیم قرار داده اند.

««إنّما العلم ثلاثة: آیة محکمة، أو فریضة عادلة، أو سنة قائمة وما خلا هنّ فهو فضل.» تفسیر، حکمت و کلام، آیه محکمه است. فقه، سنت قائمه است. اخلاق و حقوق، فریضه عادله است.» (جوادی آملی, بایسته های نشریات حوزوی, بدون تاریخ)

پس بنا بر این «تحقق خط مشی» را بیش از همه باید در فقه و مخصوصا نحوه پیاده سازی احکام شرعی در جامعه جستجو کرد. و لابته ناگفته مبرهن است که این فقه و شریعت والای اسلامی ریشه های عمیقی در اخلاق و فلسفه اسلامی دارد.

پس چه خوب است که قبل از پرداختن به احکام اجتماعی که به «خط مشی گذاری عمومی» نزدیک ترند، یک بار اعمال فردی انسان را بر اساس فقه امامیه مرور کنیم، زیرا که فقه فردی در شریعت حقه اثنی عشری پشتوانه ی 1400 ساله کار متقن علمی را با خود همراه دارد، و نمی توان آن را در نظر نگرفت.

 باید گفت همان گونه که اعمال فردی با توجه به ایمان قلبی متفاوت و متکثر می باشند، عبادات در اسلام نیز دایره وسیعی دارد که شامل حوزه های مخلتف «عملی» انسان می شود ،مانند:

  • فعل مانند نماز، تا ترک فعل مانند روزه،

  • عبادات سیاسی و اجتماعی مانند نماز جمعه و عبادات فردی و مخفیانه مثل نافله شب

  • نفس حضور در مکان، مانند حضور در مسجد، یا حضور در زمان خاصی مثل حضور در عرفات، در ذی الحجه

  • مسافرت و زیارت امام و حج و ...

  • رسیدیگی به اطرافیان: صله رحم، همسایگان، دوستان، فقرا و ایتام ...

  • حفظ جامعه اسلامی و احیانا فراهم سازی شرایط اجتماعی برای ایجاد نظام اجتماعی: جهاد و هجرت

  • کار و سازندگی جامعه اسلامی

  • علم آموزی مطالعه و افزایش بصیرت نسبت به دین

  • تفکر در آیات کتاب تکوین و کتاب تدوین

  • و ...

که برخی از این موارد مستقیما از طریق خداوند متعال مشخص و مبرهن شده است، و برخی را خود مکلف با توجه به شرایط مکانی و زمانی خود باید تشخیص دهد و به آن عمل کند .

البته از دایره عبادات که خارج شویم، اوامر و نواهی اسلامی دایره وسیع دیگری به نام معاملات را نیز در بر می گرد.

و البته تنها کار «احکام شرعی» و «فقه» در دستورات و اوامر و نواهی خلاصه نمی شود، بلکه بسیاری از برساخت های اجتماعی که نقش ویژه ای در «نظام سازی»های اجتماعی دارند را نیز شامل میشود، مانند:

  • محرم، نامحرم

  • امام، مامون

  • اخوت، اخوت (بین مومنان)

  • طهارت، نجاست

  • مقلد، مجتهد

  • مجاهد، قاعد

  • ارتقاء یا اعطاء منزلت اجتماعی به برخی مفاهیم که مصادیق مهمی دارند: «معلم، زن، کارگر، و ... »

  • مذمت و تقبیح برخی مفاهیم : «تن پروری، بیکاری، و ...»

  • و ...

احکام شرعی فرد مکلف در فقه امامیه به صورت های مختلف تقسیم و طبقه بندی شده اند، که می توان کلیات آن ها را در فهرست زیر مشاهده کرد:


 

  • احکام شرعی

    • به لحاظ تعلق حکم به فعل مکلف

      • تکلیفی: مستقیم

      • وضعی: غیر مستقیم

    • ثبوت حکم برای یک عمل

      • واقعی اولی

      • ثانوی

    • قطعیت دلیلی

      • ظاهری

      • واقعی

    • درجه ی اهمیت

      • مولوی

      • ارشادی

    • پیشینه در بنای عقلا و عرب

      • امضایی

      • تاسیسی

شبیه همین تنوع هم در خط مشی های عمومی و «اجرای» آن ها وجود دارد، و می بینیم نحوه «اجرای» خط مشی های مختلف در اسلام با یکدیگر متفاوت است. به نظر می رسد که بهترین راه برای کشف انواع راه های «تحقق» خط مشی بر اساس اسلام مطالعات عمیق در سیره انسان 250 ساله معصومین علیهم السلام باشد. مخصوصا در حکومت نبوی (ص) و علوی (ع). البته با توجه به مبارزه دائمی ائمه هدی علیهم السلام در جهت برپایی حکومت اسلامی، شناخت خط مشی های ایشان در دوران مبارزه و چگونگی تحقق آن ها، از آزاد کردن برده تا جلسه درس و ایجاد تشکیلات پنهان و .. نیز می تواند راهگشا باشد. (برگرفته از: انسان 250 ساله)

پر واضح است که از غنی ترین و در دسترس ترین سیره های موجود سیره زندگی حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم است که مخصوصا دوران ده ساله حاکمیت ایشان بر امت اسلامی می تواند بسیار راهگشا باشد.

ایشان در دوران با برکت عمر شریف خود در مدینه انواع مختلفی از خط مشی های اداره نهال تازه تاسیس امت اسلامی را تدون و اجرا فرمودند که تا ابد می تواند برای همه ی جوامع درس آموز باشد. خط مشی های سیاسی، نظامی، عمرانی، اقتصادی، فرهنگی، و ... که بحمدالله همه به دقت و جزییات ضبط و ثبت شده است، علاوه بر آنکه همزمانی آن ها با نزول تدریجی قرآن کریم و مناسبت ها و شان نزول ها، استفاده ی ما را هم از قرآن و هم از سیره دو چندان می کند.

البته کار در این عرصه بسیار سخت است، در بسیاری از موارد به نظر می رسد نیازمند اصول فقهی اجتماعی باشیم، بسیاری از اهم و مهم های اجتماعی و سیاسی هنوز درک نمی شوند، جایگاه مصلحت در تصمیم گیری های اجتماعی هنوز مشخص نشده است، جایگاه مردم و نقش مردم در تدوین، یا تحمیل خط مشی ها و چگونگی اجرای آن معلوم نیست و ... .

ولی برای خالی نبودن عریضه فقط و فقط سه مثال ساده در تفاوت نوع «اجرای» خط مشی ها در صدر اسلام را از نظر می گذرانیم وتنها مطلبی که با این مثال های کلی اثبات میشود این است که «اسلام در مورد نحوه اجرای خط مشی های عمومی نظر دارد» اما چرایی آن ها نیاز به تحلیل های عمیق و کار اجتهادی مفصل دارد:

 

  • خط مشی 1: نحوه اجرای حکم «حرمت زنده به گور کردن دختران»

این واقعا وحشت آور است که انسان ، آنقدر عاطفه خود را زیر پا بگذارد که به کشتن انسان آن هم در زشتترین صورتش افتخار و مباهات نماید، انسانی که پاره تن خود او است انسانی که بی دفاع و ضعیف است ، او را با دست خویش زنده زنده به خاک بسپارد. این یک امر ساده نیست که انسان هر چند نیمه وحشی دست به چنین چنایت وحشتناکی بزند، قطعا دارای ریشه های اجتماعی و روانی و اقتصادی بوده است .

مورخان می گویند: شروع این عمل زشت در جاهلیت از آنجا بود که جنگی میان دو گروه در آن زمان اتفاق افتاد، گروه فاتح ، دختران و زنان گروه مغلوب را اسیر کردند، پس از مدتی که صلح بر قرار شد، خواستند اسیران جنگی را به قبیله خود بازگردانند، ولی بعضی از آن دختران اسیر با مردانی از گروه غالب ازدواج کرده بودند، آنها ترجیح دادند که در میان دشمن بمانند و هرگز به قبیله خود بازنگردند، این امر، بر پدران آن دخترها سخت گران آمد و مایه شماتت و سرزنش آنها گردید، تا آنجا که بعضی سوگند یاد کردند که هرگاه در آینده دختری نصیبشان شود او را با دست خود نابود کنند تا بدست دشمن نیفتند!.

ملاحظه می شود که وحشتناکترین جنایات زیر پوشش دروغین دفاع از ناموس و حفظ شرافت و حیثیت خانواده انجام می گرفت، و عاقبت این بدعت زشت و ننگین مورد استقبال گروهی واقع شد، و مساءله وئاد (زنده بگور کردن دختران) یکی از رسوم جاهلیت شد و همانست که قرآن شدیدا آنرا محکوم ساخته و می گوید و اذا الموؤده سئلت بای ذنب قتلت: در قیامت در باره دختران زنده بگور شده سؤال می شود که به چه گناهی آنها کشته شدند؟ (تکویر - 9).

... این امر تا آنجا رسید که به گفته بعضی از مفسران ، به محض اینکه حالت وضع حمل به زن دست می داد شوهر، از خانه متواری می گشت ، مبادا دختری برای او بیاورد و او در خانه باشد! سپس اگر به او خبر می دادند، مولود پسر است ، با خوشحالی و هیجان وصف ناپذیری به خانه باز می گشت ، اما وای اگر به او خبر می دادند که نوزاد دختر است آتش خشم و اندوه جان او را در بر می گرفت. داستان وئاد پر از حوادث بسیار دردناک و چندش آور است ....

تحقیر و در هم شکستن شخصیت زن ، تنها در میان عرب جاهلی نبود، بلکه در میان اقوام دیگر و حتی شاید متمدن ترین ملل آن زمان نیز، زن شخصیتی ناچیز داشت، و اغلب با او به صورت یک کالا و نه یک انسان رفتار می شد، ولی مسلما عرب جاهلی این تحقیر را در اشکال زننده تر و وحشتناک تری انجام می داد. تا آنجا که اصلا نسب را به مرد مربوط می دانست و مادر را تنها ظرفی برای نگاهداری و پرورش جنین، محسوب می کرد! (مکارم شیرازی, 1380, ص. ج11، 271-274)

قابل توجه این که: قرآن مجید به قدرى این مسأله را زشت و منفور شمرده، و با آن برخورد قاطع کرده است که: حتى رسیدگى به این موضوع را مقدم بر مسأله نشر نامه هاى اعمال در قیامت و دادخواهى در مسائل دیگر مى شمرد، و این نهایت اهتمام اسلام را به خون انسان ها و مخصوصاً انسان هاى بى گناه، همچنین ارزش جنس زن را از دیدگاه اسلام نشان مى دهد. (مکارم شیرازی, 1380, ص. ج 26، ص 179)

این را نیز می دانیم که آنها برای زن حقی در ارث قائل نبودند و برای تعدد زوجات حد و مرزی قائل نمی شدند، به سادگی خوردن آب، ازدواج می کردند و به آسانی آنها را طلاق می دادند. ولی اسلام ظهور کرد و با این خرافه در ابعاد مختلف سرسختانه جنگید، مخصوصا تولد دختر را که ننگ می دانستند در احادیث اسلامی به عنوان گشوده شدن ناودانی از رحمت خدا به خانواده معرفی کرد. (مکارم شیرازی, 1380, ص. ج11، 274)

  • خط مشی 2: نحوه اجرای حکم «حرمت مشروبات الکلی»

«در شبه جزیره عربستان، مى‌خوارگى به صورت بلاى عمومى و یک بیمارى واگیر درآمده بود که مبارزه قطعى و اصولى با آن نیاز به زمانى طولانى داشت. امکانات محیط و شرایط و احوال عموم عرب نیز اجازه نمى‌داد که پیامبر خدا، بدون مقدمه آن را تحریم کند، بلکه ناچار بود بسان یک طبیب، به تدریج مزاج جامعه را آماده سازد تا مبارزه قطعى و نهایى صورت پذیرد. از این نظر آیه‌هاى چهارگانه‌اى که در خصوص ابراز انزجار از شراب نازل شده است یکنواخت نیست، بلکه از مرحله ابتدایى شروع شده تا آنجا که به صورت قطعى تحریم آن را اعلام کرده است.

... شرط اساسى مبارزه با کردار ناشایست، در مرحلۀ نخست بیدار کردن افکار و توجه دادن جامعه به مضارّ و مفاسد آن است؛ تا آمادگى روحى و انگیزه باطنى در جامعه نباشد، مبارزه اصولى با یک عمل ناپسند به طورى که خود مردم ضامن اجراى آن باشند امکان‌پذیر نیست.

از این نظر، قرآن در نخستین بار، در اجتماعى که مى‌خوارگى جزء زندگى آن‌ها بود، ساختن شراب از خرما و انگور را با رزق حسن(روزى نیکو) مخالف دانسته و از این طریق هشدارى به افکار خفته داده است. چنان که مى‌فرماید: ((وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا ۗ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ))[1] شما اى مردم!از خرما و انگور هم مایه مست‌کننده و هم رزق نیکو به دست مى‌آورید. قرآن، براى نخستین بار گوشزد کرد که ساختن شراب از آن‌ها، ارتزاق نیکو نیست، بلکه«ارتزاق حسن»آن است که آن‌ها را به همان صورت انگور و خرما مصرف کنید.

این آیه؛ تکانى به افکار داد و مزاج آلوده را آماده کرد که پیامبر بتواند پس از آن، لحن خود را شدیدتر کند و با آیۀ دیگر اعلام کند که نفع جزئى(مادى)شراب و قمار در برابر آن همه مضارّ ناچیز است و این مطلب را با آیۀ زیر چنین بیان فرمود: ((یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ ۖ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا ۗ وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ ۗ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ))[2] از حکم شراب و قمار از تو سؤال مى‌کنند،در پاسخ آنان بگو که اگر چه در قمار و شراب استفادۀ جزئى مادى است،ضرر و گناه آن‌ها بیشتر است.

بدون شک،مقایسه سود و زیان از طریق برترى زیان بر سود، تنها براى مردم متفکر و آگاه، در ایجاد انزجار کافى است، ولى توده مردم تا نهى صریح نباشد با این شیوه از بیان، از ارتکاب عمل ناشایست خوددارى نمى‌کنند.

حتى«عبد الرحمن عوف»با اینکه آیۀ فوق نازل شده بود، ضیافتى ترتیب داد و شرابى سر سفره حاضر کرد حاضران پس از نوشیدن شراب به نماز ایستادند. یکى از آن‌ها آیه را در نماز غلط خواند به طورى که معنا را دگرگون ساخت و به جاى ((لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ))[3] یعنى اى مشرکان من بت‌هاى شما را نمى‌پرستم،چنین خواند: «أعبد ما تعبدون»که مفاد آن،ضد آیه یاد شده است.

این جریان‌ها مزاج‌ها را آماده کرد تا شرایط و اوضاع اجازه دهد که شراب لااقل در شرایط و حالات خاصّى تحریم شود. از این‌رو، صریحا اعلام شد که هیچ فرد مسلمانان حق ندارد که با حالت مستى نماز بگزارد و این تشریع الهى با این آیه اعلام شد: ((یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَىٰ حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ))[4]در حال مستى نماز نخوانید تا بدانید چه مى‌گویید.

تأثیر این آیه به حدى بود که گروهى، براى همیشه مى‌خوارگى را ترک گفتند و منطقشان این بود که چیزى که به نماز زیان مى‌رساند، باید مطلقا از برنامه زندگى حذف شود.

ولى گروه دیگر هم چنان دست از کردار خود برنداشته بودند، حتى یک نفر از «انصار» با توجه به آیه یاد شده، در ضیافتى که ترتیب داده بود، میهمانان پس از صرف شراب، به جان هم افتاده و سر و دست هم دیگر را شکستند، سپس شکایت حضور رسول خدا آوردند. خلیفه دوم که تا آن روز شراب مى‌خورد، به گمان اینکه آیات گذشته براى تحریم قطعى شراب کافى نیست، دست به دعا برداشت و گفت: اللّهمّ بیّن لنا بیانا شافیا فى الخمر؛ بار الها بیان صریح و قانع‌کننده‌اى براى ما نازل فرما.

ناگفته پیداست که اینگونه پیشامدهاى ناگوار، محیط را آمادۀ پذیرش قطعى تحریم شراب ساخت. از این رو،حکم صریح و نهایى حرمت شراب چنین نازل شد: ((یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ))[5] اى افراد با ایمان! شراب و قمار و بتان و«ازلام»(یک نوع بخت‌آزمایى بود) پلید و نجس‌اند، از آن‌ها اجتناب ورزید شاید رستگار شوید. » (سبحانی, 1385, ص. 291-294)


 

  • خط مشی 3: الغای تدریجی برده داری

«آنچه که مسلم است اسلام در بدو امر نظام برده داری را که ریشه های عمیقی در فرهنگ ملل عرب و غیر عرب آن روز داشت به رسمیت شناخت. از این رو مورد اعتراض برخی افراد ناآگاه یا مغرض قرار گرفت. (هاشمی, 1389)

«اشکال اصلی این است که چرا اسلام بردگی را به یک باره ملغا نساخت، بلکه در گام اول برای آن احکامی وضع و تشریع نمود؟

در پاسخ می گوییم: اسلام در همان قدم اول می خواست فرهنگ بردگی را از میان بردارد و بردگان را انسان های با کرامت تلقی نماید، چرا که اگر غیر از این بود برنامه وسیعی برای آزاد کردن تدریجی آنان تنظیم نمی کرد. پذیرش موقّت بردگی نه تنها بر خلاف مصلحت زمان نبوده است، بلکه الغای آن بدون فرهنگ سازی، لطمه بزرگی به بازار کسب و تجارت و حتی خود بردگان وارد می آورد و باعث ایجاد نگرانی عمومی و بحران اجتماعی و اقتصادی و بالمآل، موجب کندی و تعویق پیشرفت اسلام می شد.

... در ملغا ساختن ناگهانی نظام برده داری، یکی از مهم ترین سرمایه های تاجران و کاسبان از میان می رفت. به همین دلیل هیچ کس حاضر نبود اسلام را به قیمت نابودی سرمایه مالی اش بپذیرد و نظام برده داری هم به زودی از بین نمی رفت. وانگهی، اسلام و هر نظام مکتبی، در گام اول باید بسترسازی کند و مردم را از نظر فکری و فرهنگی برای انقلاب و تغییر فکری آماده نماید و در این صورت است که می تواند فرهنگ برده داری را دگرگون سازد.» (تبلیغات, 1385)

«از آیات قرآن به دست می آید اسلام با بردگان و برده داری به عنوان حقیقتی موجود در جامعه برخورد کرده، احکام و راهکارهایی مشخص را در خصوص مواجهه با این حقیقت موجود و جهت گیری آن به سمتی معین ارائه داده است. با اندکی تامل می توان دریافت راهکارهای اسلام قوی ترین و منطقی ترین شیوه در مسیر منتفی نمودن و از بین بردن این فرهنگ غلط بوده است.

اسلام به هیچ وجه به برده داری به عنوان یک اصل و ضرورت نگاه نمی کند، بلکه تنها راهکارهایی برای برخورد درست با این حقیقت موجود ارائه می دهد. ابتدا برای اساس این مساله فلسفه و ساختار معینی تعریف کرده، تبیین می کند که در منظومه فکری اسلام در حقیقت انسانی افراد، تفاوتی وجود ندارد. تفاوت انسان ها تنها در تقوا و ایمان آن هاست تا مولی هیچ گاه انسانیت خود را بالاتر از برده اش نبیند. این مساله یکی از مهم ترین معضلات در مبنای فکری برده داری بود که البته طرح همین مساله بیش از هر چیز برای کفار و مشرکان قریش ناگوار بود.

در گام بعدی اسلام تلاش نمود در زمان بندی معینی برای ریشه کنی این پدیده شوم به مقابله عملی برخیزد. در این مسیر مساله را به دو بخش بردگان موجود در جامعه و بردگانی که ممکن است به جامعه افزوده شوند تقسیم کرد؛ مشخص است که مساله ضروری در این میان مانع آفرینی در مسیر شکل گیری و توسعه این پدیده، یعنی راه ورود افراد جدید به حوزه بردگی است که اسلام با ترفندی این مسیر را بسیار محدود نمود.

برای توضیح این مساله مهم باید گفت: در عصر بعثت رسول گرامی اسلام(ص) برای بردگی راه های متعددی وجود داشت. وجود هر یک از این راه ها به بردگی رسمیت می بخشید و قانونی به حساب می آمد. آن راه ها بدین قرار بود:

ردیف

راه های بردگی قبل از اسلام

ردیف

راه های بردگی قبل از اسلام

1

اسارت در جنگ

7

فقری که به موجب آن خودفروشی کند

2

خواست حاکم و سرپرست

8

فروش فرزند

3

تبعیت طفل از مادر کنیزش

9

فروش همسر

4

فرار از لشکر و امتناع از جنگ

10

آدم ربایی

5

فرار از کشور و پناهندگی

11

باخت در قمار

6

ارتکاب برخی جرایم

 

 

اسلام همه این راه ها و سرچشمه های بردگی را مسدود نمود. تنها اوّلی را با شرایطی پذیرفت. آن را هم هرگز به عنوان جنبه الزامی اعلان نکرد؛ در واقع در صورت پیروزی در جنگ، گرفتن برده الزامی نبود، بلکه دستور اسلام در این مورد این است که بعد از پایان جنگ با کفار، افرادی که اسیر می شوند، به چند صورت با آنان برخورد شود:

  •  از آنان فدیه گرفته شده، آزاد شوند؛

  •  با اسیران مسلمان مبادله شوند؛

  •  با انجام اموری نظیر آموختن خواندن و نوشتن به مسلمانان آزادی خود را به دست آورند ؛

در مواردی که راه های قبلی به صلاح یا ممکن نبود، به جای این که آن ها را بکشند، اسیرشان کرده و برای خدمت، به کار بگمارند و بین مردم تقسیم کنند. بسیاری همین امر را نشانه تایید برده داری و همراهی اسلام با این رفتار غلط دانسته اند، در حالی که به نظر می رسد. این قضاوت منصفانه و دقیق نیست. ... هر چند این نوع برده ها در نهایت ندرت بودند، زیرا چنان که ذکر شد، بسیاری از این افراد با دادن فدیه یا با تعلیم خواندن و نوشتن به مسلمانان آزادی خود را به دست می آوردند. در نتیجه اکثر بردگان و کنیزان جامعه، گروه اول یعنی برده زادگان و کسانی بودند که توسط دلالان و تجار برده از مناطق آفریقایی و مانند آن اسیر می شدند و در مناطق مختلف دنیا به فروش می رسیدند.

اما در خصوص این قشر وسیع بردگان که غیر از اسرای میدان های نبرد بودند، باید دید چرا اسلام این نوع برده داری را از ابتدا لغو ننمود و اجازه داد، سال های سال این جریان باقی بماند؟

برای پاسخ به این پرسش توجه به چند نکته لازم است:

۱. چنان که در ابتدا اشاره شد اصلاح عادات غلط و فرهنگ نادرست به زمان نیازمند است. نمی توان یک فرهنگ عمیق و رسوخ کرده در اعماق جامعه را برخوردی ناگهانی و انقلابی برطرف کرد. چنین برخوردهای شعاری اگر در آغاز اعمال می شد، هیچ ضمانت عملی بر دوام آن ها وجود نداشت. چه بسا طرح این قوانین عجین شده در اعماق فرهنگ و باورهای اجتماعی و اقتصادی جامعه، به اصل ایمان و اعتقاد مسلمانان نو ایمان لطمه وارد می ساخت. این نوع برخورد هدفمند، مختص برده داری نبود، بلکه در برخی انحرافات رفتاری دیگر هم اعمال شد.

۲. در آن زمان بردگان فراوانی وجود داشتند. گاهی بخش عظیمی از جامعه را تشکیل می دادند. اگر از ابتدا بردگی به طور کلّی ملغی می شد، رهایی بردگان باعث نابودی آنان و خانواده های شان می شد؛ زیرا بردگان در آن زمان نه کسب و کار مستقلی داشتند و نه زندگی مستقلی. حداقل اثر سوء آزاد کردن این جمعیت انبوه، مختل کردن امنیت جامعه بود. بررسی دقیق ابعاد این مسئله نشان می دهد که برخورد ضربتی و یک باره با مسائلی مانند برده داری، امری غیر حکیمانه، بلکه غیر ممکن است؛ از این رو اسلام، در برخورد با این مسئله به اصلاح تدریجی پرداخت.

تاریخ بعدها روش صحیح مبارزه تدریجی با این رسم جا افتاده را تایید کرد. خط بطلان بر مبارزه سریع و بی برنامه در مورد این گونه امور مهم و رسوخ یافته در اعماق باورها و فرهنگ ها کشید؛ در تاریخ معاصر آمده که رییس جمهور آمریکا بدون ایجاد مقدمات لازم به یکباره برده داری را لغو و ممنوع اعلام کرد، ولی بردگانی که به ظاهر آزاد شده، ولی روحا آزاد نشده بودند و توان روحی و اجتماعی اداره خود را نداشتند، از صاحبان خود به التماس می خواستند مثل سابق آنان را به بردگی بگیرند و رها نسازند!

۳. بردگان در آغاز اسلام منبع اقتصادی و نیروی نظامی نیرومندی برای مشرکان و حتی مسلمانان بودند. مشرکان آنان را در مزرعه ها، نخلستان ها و میدان های جنگ به کار می گرفتند؛ اگر اسلام در ابتدا دستور آزادی بردگان را می داد، بدیهی بود که تنها مسلمانان به آن عمل کنند، چرا که مشرکان به آن اعتقادی نداشتند. این شیوه، پیامدهای بسیار ناخوشایند و ضربه مهلکی برای جامعه اسلامی نوپا در پی داشت. از جمله:


الف) مسلمانان به یکباره از نیروی اقتصادی و نظامی عظیمی محروم می شدند و این ضربه مهلک به آنان بود.
ب) بردگانی که به اسیری گرفته می شدند، چنانچه آزاد می شدند، چون جا و مکان و درآمد مناسبی نداشتند، به ناچار پیش مشرکان باز می گشتند. آنان دوباره، از اینان برای تقویت بنیه اقتصادی و نیروی نظامی استفاده می کردند ،اما آزادی بردگان به تدریج، مانع از خسارت اقتصادی و نظامی مسلمانان شد» (سوال, 1392)

اما راهکار اسلام برای ریشه کن ساختن برده داری: (برگرفته از: (هاشمی, 1389))

در نهایت...

به طور کلی می توان گفت نکات فوق توضیحی بر گزاره هفتم از گزاره های ذیل است، که پیش فرض آن را 6 گزاره قبلی تشکیل می دهند:

  1. عمل انسان تجلی ایمان اوست و ایمان او نتیجه اعمال او

  2. رابطه فوق با ظرایفی قابل تطبیق بر جامعه نیز می باشد و تمدن اسلامی تجلی ولایت پذیری و مقام ولایت تجلی اعمال اجتماعی مردم است. (سطحی از ولایت که تحقق خارجی میابد)

  3. مسئله اصلی جهان امروز «فقدان نظام اجتماعی است» و اسلام ، فراتر از مکاتب دیگر (لیبرال دموکراسی و کمونیسم) برای این مسئله راه حل دارد

  4. تنها راه درست مسئله فوق «اسلام» است و دین حقه ی که اسلام بزرگترین وظیفه اش تحقق کلمة الله در زمین است اساسا محال است که در خصوص چنین مسئله مهمی ساکت باشد

  5. همه مفاهیم دین اسلام چنین ظرفیت عظیمی دارند و کاملا منطبق با هدف دین هستند، یعنی امتزاجی از معرفت و عاطفه هستند و کار را برای عمل هموار می کنند

  6. با توجه به مبانی گفته شده اسلام عزیز حتما برای «تحقق» خط مشی پیشنهادهای جدی دارد...

  7. «تحقق» خط مشی را باید در فقه اجتماعی جستجو کرد البته با نگاه و زاویه دید اداره حکومت اسلامی که این امر مستلزم اجتهادی جدید در حوزه کتاب سنت و به ویژه تمرکز جدی بر سیره اهل بیت علیهم السلام می باشد.



[1] سوره مبارکه نحل، آیه شریفه 67

[2] سوره مبارکه بقره آیه شریفه 219

[3] سوره مبارکه کافرون آیه شریفه 2

[4] سوره مبارکه نساء آیه شریفه 43

[5] سوره مبارکه مائده آیه شریفه 90



نویسنده یادداشت:

سید مهدی سیدطباطبایی

دانش آموخته کارشناسی ارشد معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام

و دانشجوی دکتری مدیریت دولتی(گرایش خط مشی گذاری عمومی)


۰۵
دی



رابطوا (1)


با استقرار حکومت الهی ولایت فقیه در ایران اسلامی و ایجاد نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر شعار سلبی نه شرقی و نه غربی؛ اسلام ناب محمدی (ص) فرصتی ویژه برای تحقق پیدا کرد؛ فرصتی که از بعد از حکومت نبوی (ص) همه ی ائمه علیهم السلام در «مبارزه ی حاد سیاسی» در پی تحقق آن بودند. (طبق طرح کلی رهبرمعظم¬انقلاب در کتاب انسان 250 ساله)
این نعمت و دوران خاص تاریخی، از نظر فلسفه تاریخ شیعه، شرایط بسیار حساس و پیچیده ای در نظام اسلامی به وجود آورده است. شرایطی که اگر نظام اسلامی بتواند با قوت پیش رود، برکات فراوانی – که تصورش دشوار است- به همراه خواهد داشت و البته بحمدالله تا کنون نیز همین طور بوده است، و انشاءالله که در ادامه نیز همین مسیر را طی کند و به زودی زود با ظهور منجی بشریت حضرت ولی عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء وارد مرحله جدیدی شود.
ولی «اگر – خدای ناخواسته – اسلام در ایران سیلی بخورد، در همه دنیا سیلی خواهد خورد و بدانید که به این زودی دیگر نمی‌تواند سرش را بلند کند.» این الان یک تکلیف بسیار بزرگی است که از همه تکالیف بالاتر است. حفظ نظام اسلامی از اوجب واجبات است، اگر اسلام را می خواهیم باید این جمهوری را حفظش کنیم.»
لذاست که امروزه حفظ نظام اسلامی از نظر شرعی اوجب واجبات است «و این یک تکلیف الهی است برای همه؛ که اهم تکلیف‌هائى است که خدا دارد، یعنى حفظ جمهورى اسلامى از حفظ یک نفر ولو امام عصر باشد، اهمیتش بیشتر است‌، براى اینکه امام عصر هم خـودش را فـدا مـى‌کند براى اسلام . همه انبیا از صدر عالم تا حالا که آمدند، براى کلمه حق و برای دین خدا مجاهده کردند و خودشان را فدا کردند. – ( صحیفه نور/جلد15/در دیدار با مسئولین بنیاد شهید)
و حفظ نظام اسلامی به معنای حفظ شرایط موجود نیست، که این خود نوعی سقوط است، بلکه به معنای صحیح تحول است، «تحول یعنی چه؟ تحول چرا؟  مگر بناست تغییر اتفاق بیفتد؟ بله. تحول در جوامع انسانی و برای بشر، سنت لایتغیر الهی است. هیچ کس نمی‏تواند در مقابل تحول بشری بایستد؛ امکان ندارد. دیر یا زود، یکی پس از دیگری، تحولات بشری اتفاق می‏افتند. این راز ماندگاری و راز تعالی بشر است. اصلاً خدا بشر را این‏طور قرار داده است که ایستایی در طبیعت انسان نیست. ... در بشریت تحول حتمی است. با تحول نبایستی مقابله کرد؛ تحول را نباید انکار کرد. و باید به سوی تحول - به همان معنایی که عرض خواهم کرد - به شکل درست حرکت کرد.» (بیانات رهبرمعظم انقلاب، در دیدار دانشگاهیان سمنان 18/ 8/ 85)
بنابراین حفظ نظام، یعنی حفظ آرمان ها و ارزش ها و تلاش و مبارزه برای تحقق کامل آن اهداف در زمین، «ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا الله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم.» (جلد 21 صحیفه امام، ص88)
بر همین اساس، پس از تثبیت نسبی نظام اسلامی و پشت سر گذاشتن گردنه های خطرناک و دشمنی های بی سابقه در عرصه های مهم نظامی، امنیتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، حال نوبت به بسط نظریه های ایجابی انقلاب اسلامی برای اداره حکومت است؛ وقت آن است که صدای دین حق و اسلام ناب، به عنوان تنها راه درست و سعادت بخش بشر در سطح فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، نه فقط به گوش جهانیان برسد، بلکه نمونه کوچک آن در حکومت ولایت فقیه محقق شود و جهانیان با دیدن برکات و ثمرات عینی این برنامه جامع سعادت، به سمت آن تشویق شون. بیداری اسلامی و تحول خواهی در برخی ملل مسلمان از این عامل نیز متاثر بوده است.
سوره ی آل عمران، از سوره هایی است که نسبت آن با حکومت اسلامی، مدتی ذهنم را به خود مشغول داشته، - و چه مشغولیتی برتر از اشتغال به قرآن آن هم در راستای حکومت اسلامی- سوره ای که، پس از تشکیل حکومت نبوی (ص) و تثبیت نسبی نظام اسلامی، - احتمالا به صورت یکجا- بر قلب مبارک حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد. سوره ای که تدبر در آیات آن درس ها و نکات ارزشمندی را برای اداره جامعه به ما می آموزد. البته به میزان طهارت ما که لایمسه الا المطهرون
این سوره مبارکه به طور کلی از دو قسمت عمده تشکیل شده است. قسمت ابتدایی سوره به جنگ نرم و سپس به جنگ سخت می پردازد، و انواع مواجهه حکومت اسلامی با دشمنان را مشخص می کند. علامه طباطبایی (ره) در مورد این سوره می فرمایند:
سوره آل عمران، این مقصود را دنبال می‏کند که مؤمنین را به توحید کلمه بخواند، تشویقشان کند تا هر چه زودتر یک پارچه شوند، و خود را برای مقابله با دشمنان یعنی یهود و نصارا و مشرکین آماده سازند، باید در مقابل ناملایماتی که می‏بینند صبر کنند، زیرا موقعیتی بس خطرناک دارند، چون دشمنان مشغول جمع‏آوری نیرو هستند و در خاموش کردن نور خدا با دست و دهان خود یکدل و یک جهت شده‏اند.

و به همین جهت این احتمال از هر احتمالی دیگر بنظر قوی‏تر می‏آید، که بگوئیم این سوره وقتی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده که تا حدودی دعوتش جا افتاده بود برای اینکه در بین آیاتش، هم سخنی از جنگ احد، و واقعه مباهله و نفرین کردن با نصارای نجران، و یادی از کار یهود دیده می‏شود و هم تحریکی نسبت به مشرکین است. و نیز مسلمانان را به صبر می‏خواند، و دستور می‏دهد تا یکدیگر را به صبر سفارش کنند، و دست به دست یکدیگر داده وحدتی تشکیل دهند.
و همه اینها مؤید این معنا است که سوره مورد بحث، در روزگاری نازل شده که مسلمانان، مبتلا به دفاع از حوزه دین بودند، دفاعی که برای آن، همه قوا و ارکان خود را بسیج کرده بودند.
ما در این یادداشت کوتاه قصد تفسیر سوره مبارکه آل عمران یا تدبر در کلی سوره را نداریم، بلکه صرفا تذکری نسبت به محتوای کلی سوره و مخصوصا جمع بندی سوره خواهیم داشت، همان طور که علامه طباطبایی (ره) می فرمایند آیات انتهایی سوره مبارکه را می توان به منزله خلاصه ای از کل سوره حساب کرد.  آیات مهمی که توصیه شده است، هر شب، در هنگام بیداری از خواب و قبل از نماز شب تلاوت شوند: «از (( إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ... )) تا آیه مهم و پایانی (200) سوره مبارکه، که به تعبیر علامه رحمة الله علیه: این آیه به منزله خلاصه‏گیرى از بیان مفصلى است که در سوره آمده و مى‏خواهد از آن آیات براى ما نتیجه گیرى نماید .
آنچه که مدنظر بنده برای این یادداشت سه دستور مهم خداوند متعال به مومنین – در شرایط پس از برقراری حکومت و نظام اسلامیِ نبوی – است، توجهی که فعلا و در این نوشتار، آن را با ذکر دو حدیث شریف به پایان می رسانم:
در تفسیر آیه : « یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون »
•  در کتاب معانى الأخبار از امام صادق (علیه‏السلام‏) روایت آورده که فرموده اصبروا یعنى در مصائب صبر کنید، و صابروا یعنى بر دشواریهاى فتنه صبر کنید ، و رابطوا یعنى بر اطاعت کسى که بدو اقتدا مى‏کنید استوار باشید .
•  و در تفسیر عیاشى از آن جناب نقل کرده که فرمود : یعنى تک تک شما بر دین خود صبر کنید و دسته جمعى بر دفع دشمن صبر کنید و با امام خود رابطه‏اى استوار داشته باشید .
•  و در کافى از امام صادق (علیه‏السلام‏) روایت آورده که در معناى جمله اول فرموده : بر انجام واجبات صبر کنید و در معناى جمله دوم فرموده : بر مصائب صبر کنید ، و در معناى جمله سوم فرموده : بر امامان خود صبر کنید ، (یعنى اطاعت آنان را گردن نهید.)
رابطوا، یعنی با امام خود رابطه ای استوار داشته باشید.
ادامه دارد...

نویسنده یادداشت:

سید مهدی سیدطباطبایی

دانش آموخته کارشناسی ارشد معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام

و دانشجوی دکتری مدیریت دولتی(گرایش خط مشی گذاری عمومی)