ساختار دانشگاه مرجع برای رسیدن به علم اسلامی
چشمانداز یک دانشگاه، مثل دانشگاه امام صادق علیهالسلام اولاً رسیدن به تولید علم اسلامی است و ثانیاً مرجعیت علمی برای سایر دانشگاهها. برای رسیدن به این دو هدف مهم مقدماتی لازم است که ازجمله آنها مربوط به ساختار آن دانشگاه میشود. چون این مکانیزمها و ساختار دانشگاه هستند که میتوانند زمینه را برای تولید علم اسلامی و تحقق مرجعیت مهیا کنند.
درحالحاضر، آنچه از دانشگاه متصور است، دانشگاه بیش از یک کارخانه یا اداره نیست و اینگونه تلقی میشود که اگر اهداف و آزمانهایی از بالا تنظیم شود و به نهادهای پاییندستی ابلاغ شود، مسیر تحقق علم اسلامی طی خواهد شد. با توجه به اینکه این استاد و دانشجو هستند که درجهت تولید علم اسلامی و تحقق مرجعیت تلاش میکنند، مشخص است که فرآیند دانشگاه باید از پایین به بالا طراحی شود. البته این بدان معنا نیست که ستاد هیچ نقشی نداشته باشد؛ ستاد و نهادهای بالادستی، سیاستهای کلی و خطوط قرمز کلی را ابلاغ میکنند. بهعنوان مثال، بهجای تفصیل آییننامه برای شمول شدن همه حالات موجود در ذهن خود، ستاد دانشگاه میتواند با ارائه نظامنامهای اجمالی و کلی، به ارائه سیاستهای کلان و خطوط قرمز خود در آن زمینه بپردازد. این وظایف نهادهای پاییندستی است که روشهای رسیدن به آن سیاست را محقق میکنند.
ازطرفدیگر، رسیدن به سیاستهای کلان و خطوط قرمز نیز مشابه سایر گونههای سازمانی نیست که صرفاً از ریاست آن برخیزد، بلکه همه عوامل کلیدی دانشگاه، ازجمله رؤسای دانشکدهها، باید در تدوین این سیاستها دخیل باشند.[1] درواقع دانشگاه تجلی یک نهاد کاملاً دموکراتیک است که فرآیند تصمیمگیری براساس نظر جمعی رؤسای دانشکدهها صورت میگیرد و ازاینجهت رئیس دانشگاه، هیچ تفاوتی با رؤسای دانشکدهها نخواهد داشت.
بنابراین فرآیند تصمیمگیری در دانشگاه، مانند ادارهجات و کارخانهها، ابلاغ از بالا و اجرا در صف نیست؛ بلکه صف و بهتعبیر دقیقتر سردمداران صف، بهاندازهایکه ستاد و نهاد ریاست در تصمیمگیری دخیل است، شریک هستند.[2]
این ساختار درخصوص دانشکدهها نیز قابل اجراست. درواقع ریاست گردشی است و در هر دوره عضوی از اعضای هیأتعلمی متولی دانشکده میشود. در تصمیمات دانشکده نیز همه اعضاء حق یکسانی در تصمیمگیری دارند و رئیس دانشکده هیچگونه حق وتویی نمیتواند برای خود درنظر بگیرد.
با چنین ساختار انگیزش کافی برای همه اعضای هیأتعلمی فراهم میشود که میتوانند در فرآیند تصمیمگیری مشارکت داشته و به آرمانها و اهداف موردنظر خود دست یابند.
درخصوص ساختار ستاد نیز این نکته باید مورد توجه قرار بگیرد که ساختار عریض و طویل منجر میشود تا فرآیند تصمیمگیری بسیار کند شود. بههمین خاطر لازم است ساختار ستاد حداقلی و در تعامل با یکدیگر شکل گیرد و درصورت نیاز به پژوهش و تحقیق درخصوص موضوعات جدید از کارشناسان قوی متخصص استفاده کند. با این کار ممکن است درنظر آید که هزینه زیادی در یک پروژه صرف شود ولی فایده عمومی آن بیشتر خواهد بود و درمجموع هزینه کمتری صرف خواهد شد.
انشاءالله در یادداشت بعدی تلاش خواهد شد تا مسیر تحقق مرجعیت علمی، ازحیث فرآیند کلی برنامهریزی درسی دانشگاه، ارائه شود.
نویسنده یادداشت:
مسعود بخشی
دانش آموخته کارشناسی ارشد معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام
و دانشجوی دکتری مدیریت دولتی(گرایش خط مشی گذاری عمومی)
[1] شاید تصور شود که در حال حاضر نیست، فرآیند تصویب سیاستهای کلان در شورایی طرح میشود که همه این افراد در آن حضور دارند، ولی حقیقت این است که بههرحال رئیس با استفاده از قدرت خود، میتواند دستورهایی که مورد توجه خود نیست را حتی اجازه ارائه هم ندهد، چه رسد به اینکه بخواهد آنرا عملی کند. ضمن اینکه در چنین شورایی علاوهبر رئیس دانشگاه، صرفاً دو قسمت از ستاد، حق رأی دارند و آنهم ستاد آموزش و پژوهش است؛ چون باقی ستادهای دانشگاه جنبه تصمیمگیری در امور کلان دانشگاه را نداشته و صرفاً جنبه خدماتی دارند.
[2] ممکن است اشکال شود که با این چینش، قدرت رئیس دانشگاه بسیار تضعیف میشود و توان اداره دانشگاه از دست او خارج میشود. پاسخ این است که وظیفه رئیس دانشگاه، فراهم آوردن ترتیبی است تا ستادهای اجرایی به دانشکدهها در تحقق اهداف کمک کنند. ضمن اینکه بودجه نیز از طرف او تقسیم میشود و درصورت تدارک ندیدن بودجه کافی برای اهداف دانشگاه و دانشکدهها این شورا هیچ قدرتی نخواهد داشت. علاوهبراین وی با حضور نمایندگان خود (دبیر، رئیس ستاد آموزش و رئیس ستاد پژوهش) در این شورا، عملاً میتواند 4 حق رأی داشته باشد.